وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

جشن تولد کفشدوزکی

      ای زیباترین ترانه هستی شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست میلادت مبارک   جشن تولدت رو روز پنج شنبه هفتم مهر گرفتیم یه جشن مختصر با حضور مامان بزرگا و عمه ها و خاله ها اولش با آهنگ تولد حسابی رقصیدی ولی بعد خسته شدی و رفتی دنبال بازی خودت برای کیکت خیلی ذوق کردی و دوست داشتی شمعارو فوت کنی اصلا نمیذاشتی یه دقیقه روشن بمونن ولی برای عکس انداختن هیچ ذوقی نداشتی و طبق معمول حرف حرف خودته با هیچ کس عکس ننداختی برای کادو ها هم فقط برای اسکوتر که خاله فرشته و عمو مجید زحمت کشیده بودن و صندل خاله نسترن ذوق کردی البته بیشت...
6 خرداد 1391

عکسهای دختر پاییزی من

    یه دنیا تشکر از همه دوستان خوبی که با کامنت های قشنگشون تولد وانیا رو تبریک گفتن ممنون از لطف شما عزیزان در پایان مراسم به مهمونا عکس یادگاری از وانیا رو دادیم که اینجا میذارم تقدیم به همه دوستان خوب مجازی مون که از طریق این صفحه به نوعی در شادی ما سهیم بودن: بقیه عکسا رو هر کی دوست  داره ببینه بیاد ادامه مطلب            ...
6 خرداد 1391

پیشرفت کردی عزیزم

وای چند وقته اینجا نیومدم . . . ؟چقدر دلم تنگش بود . با یه عالمه کارای پشت سرهم که مهلت نمیداد و حالا یواشکی یه گریزی زدم تند تند مینویسم و میرم . آخه بازم کار دارم ،باید چمدون ببندم فردا عازم هستیم ...یه تعطیلات پنج روزه تو قشم ...هوای داغ تابستونی وسط این سوز و سرمای زود رس امسال ،ولش کن وقتی برگشتیم مفصل برات می نویسم فعلا یه گزارش تصویری از این چند وقت :   ١٣ آبان سالگرد درگذشت پدر بزرگت ،که همگی سر مزارش جمع شدیم ،وانیا هم با بچه های دیگه کلی بدو بدو و بازی کردند . آنقدر در بازی های خودت غرق بودی که حاضر نمیشدی با ما به خانه برگردی. عید قربان جلوی شیرینی فروشی منتظریم که بابا با یه جعبه شیرینی بیاد بریم خونه بابا...
6 خرداد 1391

سفر به قشم

عزیزکم . ..یکی از اخلاقهای خوب بابایی اینه که خیلی ددریه و مامان اینو دوست داره چون با هم به خیلی جاها سفر کردیم و بهمون خوش گذشته ،البته بهترین فصل سفر تو ایران پاییز و بهاره و تا زمانی که هلیا جون کوچیکتر بود ما تو این دو فصل سال به مسافرت میرفتیم اما حالا با مدرسه مشکل داریم چون درسهای هلیا جون مهمتر شده و اون  دیگه نمیتونه غیبت داشته باشه . امسال روزهای تاسوعا و عاشورا با تعطیلات آخر هفته همزمان شد و حدودا یک هفته ای تعطیلی این فرصت رو بهمون داد که با خاله فرشته و عمو مجید و مامان فخری به جزیره قشم بریم .مسیر رفت رو به خاطر شما بچه ها زمینی انتخاب کردیم که هم تجربه  قطار و هم کشتی  رو داشته باشید ،بگذریم که ...
6 خرداد 1391

عکسای عید

این هفت سین 1391 ماست که به علت بچه وروجک داشته گی روی کابینت چیدیم وانیا در حال عید مبارکی با خواهرش (میخواستیم ازشون عکس دوتایی بگیریم ولی هر کاری میکردیم که دوربینو نگاه کنم فقط محکم هلیا رو میبوسید بعد از عکس هم خندید فکر کنم مخصوصا اینطوری ژست گرفته بود) اینهم عکس تکی من میذاشتم کنار هفت سین بایسته ولی وانیا شمعهارو فوت میکرد وانیا کنار اسکله بندر گز ساحل بابلسر ...
6 خرداد 1391

اردیبهشت 91

سلام دخمل مامانی   هیچ میدونی یه ماهه که نرسیدم آپ کنم و البته 100در 100 تقصیر خودته  بیشتر درگیر کاراتم دایما سرزدن به دستشویی که البته خودت بیشتر حواست جمعه و تا حالا مشکلی نداشتیم ...خدا رو شکر ...بعد هم که معده ات مشکل جذب داره  باید غذا ها رو به مقدار کم و در فواصل کوتاه بخوری و این کار منو زیاد کرده باید هر ساعت غذای آماده یا میان وعده داشته باشم که بهت بدم و باعث شده اکثر اوقات تو خونه باشم و وقتم رو با تو صرف کنم این وسطا هم بازی و آموزش داریم شعر چشم چشم دو ابرو رو تا حدی یاد گرفتی و میخونی و نقاشی شو میکشی خیلی قشنگه یادم باشه از دفترت عکس بگیرمو اینجا بذارم به نظر  من بهتر از سنت  ...
3 خرداد 1391
1